http://hokumatedini.persiangig.com/image/f_l_f2.jpg

http://hokumatedini.persiangig.com/image/h_l_f2.jpg

 

 

شرایط ولی و حاکم اسلامی


 

 

 

مهمترین شرط لازم برای ولی و حاکم اسلامی، این است که به صورت نصب خاص یا عامّ توسط خداوند تعیین شده باشد. زیرا بر اساس اصل اولیه، هیچ انسانی حق حاکمیت و تسلط بر انسانهای دیگر را ندارد مگر اینکه خداوند او را تعیین کرده باشد.

شرایط ولیّ منصوب به نص:

خداوند در سوره مائده شرایط کلّی زمامداران را بیان میکند. اولین شرط ایمان راسخ به خداوند و تعالیم اوست. شرط دوم برپاداشتن نماز است. که در جای دیگر می فرماید نماز را برای یاد من بپادار. یعنی هدف از برپاداشتن نماز جاری کردن یاد خداوند در زندگی فردی و اجتماعی است. مؤمنى كه درجامعه، اقامه صلاه مى‏كند، يعنى جهت جامعه را بسوى خدا قرار مى‏دهد و ذكر الهى را در جامعه رايج و مستقر مى‏كند؛ «الّذين يقيمون الصّلاه». به اينجا هم خاتمه پيدا نمى‏كند؛ «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ»(مائده،55) تقسيم عادلانه ثروت بكنند، و زكات بدهند اهل‏ انفاق در راه خدا باشند. با مطرح كردن اميرالمؤمنين (ع) و با نصب آن بزرگوار براى حكومت، معيارها و ارزشهاى حاكميت، مشخص شده است. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله وسلّم، در روز غدیر در مقابل چشم كسانى كه اين خصوصيّات را در اميرالمؤمنين (عليه الصّلاه والسّلام) مى‏شناختند، او را به‏ منصب ولايت نصب كرد. معناى اين نصب، اهميت دادن به آن معيارهاست.

در قرآن، در خطاب خداوند متعال به ابراهيم اين نكته‏ى بسيار مهم آمده‏است كه خداوند بعد از امتحانهاى فراوانى كه از ابراهيم كرد و ايشان از كوره‏ى آزمايشهاى گوناگون بيرون آمد و خالص و خالصتر شد، گفت: «إِنِّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»(بقره،124)‏ این امامت به معنای پیشوایی دین و دنیاست. بنابراین به غیر عادل و فرد ظالم نمی رسد «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ». پس شرط عدالت، یکی از شروط حتمی برای حاکم الهی است.

زمام دار بايستى از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار و عادل باشد؛ و دامنش به معاصى آلوده نباشد. كسى كه مى‏خواهد «حدود» جارى كند، يعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدى بيت المال و خرج و دخل مملكت شود، و خداوند اختيار اداره بندگانش را به او بدهد، بايد معصيت كار نباشد. زمام دار اگر عادل نباشد، در دادن حقوق مسلمين، اخذ مالياتها و صرف صحيح آن، و اجراى قانون جزا، عادلانه رفتار نخواهد كرد؛ و ممكن است اعوان و انصار و نزديكان خود را بر جامعه تحميل نمايد، و بيت المال مسلمين را صرف اغراض شخصى و هوسرانى خويش كند.

در داستان طالوت در قرآن آمده است که بزرگان قوم از پیامبرشان خواستند تا از طرف خدا حاکم و رهبری برایشان تعیین کند و خداوند طالوت را معرفی کرد و در بیان علّت صلاحیت او برای رهبری فرمود «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَهً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»(بقره، 247) يعنى اولّا اینکه خدا تعیین کرده است، خود به تنهایی برای صلاحیت او کافی است. اما علل دیگر این است که از لحاظ علمی و جسمی خداوند او را برتری داده است. طبيعى است كه توانايى جسمى، فقط به معناى اين نيست كه جسم سالمى داشته باشد، فكر سالمى، ذهن سالمى، و قدرت كار و قدرت اداره، شايد يكى از مصاديق توانايى جسمى باشد؛ اگر هم مصداق آن نباشد، قطعاً آن هم مورد نظر هست و شرط هست به طريق اولی.[1] پس علاوه بر عدالت، علم به قوانین الهی و توانایی اداره و مدبّر بودن نیز برای رهبر ضروریست.

 

شرایط ولیّ منصوب  به شرایط(ولی فقیه):

اسلام براى حاكم، در عصر نبود امام علاوه‏بر شرايط عمومى، يك سرى صفات و شرايط خاص و تخصصى وضع نموده است كه مهم‏ترين آن، شرط تخصص در علوم اسلامى و فقاهت و عدالت است كه اين دو شرط به صورت شرط محورى و لازم در رهبر لحاظ شده است.

چون حكومت اسلام حكومت قانون است، براى زمام دار علم به قوانين لازم مى‏باشد. چنانكه در روايت آمده است. نه فقط براى زمام دار بلكه براى همه افراد، هر شغل يا وظيفه و مقامى داشته باشند، چنين علمى ضرورت دارد. منتها حاكم بايد افضليت علمى داشته باشد.  رهبران جامعه باید واقعا اسلام‏شناس باشند و با اسلام و فلسفه اخلاقى و اجتماعى و سياسى و معنوى اسلام كاملا آشنا باشند، به جهان‏بينى اسلام يعنى بينش و نوع ديد اسلام درباره هستى و خلقت و مبدأ و خالق هستى و جهت و ضرورت هستى و ديد و بينش اسلام درباره انسان و جامعه انسانى كاملا آگاه‏ باشند[2] . اگر زمام دار مطالب قانونى را نداند، لايق حكومت نيست: چون اگر تقليد كند، قدرت حكومت شكسته مى‏شود. و اگر نكند، نمى‏تواند حاكم و مجرى قانون اسلام باشد. و اين مسلم است كه الفقهاءُ حكّام على السلاطين. [3] سلاطين اگر تابع اسلام باشند، بايد به تبعيت فقها در آيند و قوانين و احكام را از فقها بپرسند و اجرا كنند. در اين صورت حكام حقيقى همان فقها هستند؛ پس بايستى حاكميت رسماً به فقها تعلق بگيرد؛ نه به كسانى كه به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعيت كنند. قرآن کریم در این باره می فرماید « آيا كسى كه به سوى حقّ رهبرى مى‏كند، سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد، يا كسى كه راه نمى‏يابد مگر آن كه خود هدايت شود؟ شما را چه شده است؟ چگونه داورى مى‏كنيد؟»(یونس،35) پیامبر اکرم(ص) نیز می فرمایند« هر كس امامت جمعى را داشته باشد، درحالى‏كه داناتر از او در ميان آن‏ها باشد، پيوسته كار آن گروه رو به پستى و در تنزّل است تا روز قيامت».» فيلسوف بزرگ ابو على سينا، پس از ذكر شرايطى از قبيل توانايى عقلى و فكر مستقلّ سياسى در امامت مى‏گويد:

 «... و انّه عارف بالشّريعة، حتّى لا اعرف منه ... ؛ امام و پيشوا بايد به شريعت عارف باشد، به گونه‏اى كه كسى آشناتر از او به شريعت نباشد».

حضرت امیر(ع) در خطبه 131 نهج البلاغه می فرمایند:

« زمامدارى كه بر جان و مال و ناموس مسلمانان مسلّط مى‏شود و اجراى احكام الهى و رهبرى مسلمانان را به عهده مى‏گيرد، سزاوار نيست كه بخيل، نادان، ستمكار، بزدل، رشوه‏خوار و واگذارنده سنّت پيامبر باشد. زيرا بخيل نسبت به اموال مردم طمع مى‏ورزد و آنها را غارت مى‏كند. نادان به سبب جهل خويش مردمان را به گمراهى مى‏كشاند. ستمكار با ستمگرى خود موجب كشتار مردم مى‏شود. بزدل [به جهت ضعف نفس‏] گروهى را بر گروه ديگر، بى‏جهت، ترجيح مى‏دهد. رشوه‏خوار، حقوق مردم را پايمال كرده، از بين مى‏برد. و بالاخره آن كس كه سنّت پيامبر (ص) را معطّل مى‏گذارد، سبب هلاكت امّت مى‏شود»

با دقّت در این سخنان، مشخص می شود رهبر جامعه باید عالم و عامل به قانون الهی و سنت نبوی، عادل، با تقوا و شجاع باشد. فقيه(عالم به قوانین) عادل اگر بخواهد جامعه را درست اداره كند بايد قدرت تدبير و اداره‏ى امور را هم داشته باشد. اگر بخواهد جامعه را از لغزش در پرتگاهها نجات بدهد بايد عالَم شناس و جريان‏شناس و مردم‏شناس هم باشد، داراى حكمت سياسى هم بايد باشد؛ مبنا آن دو صفت است، اين صفات هم در كنار آن دو صفت جزو لوازم است‏.[4] علم، آگاهى مى‏آورد؛ تقوا، شجاعت مى‏آورد؛ درايت، مصالح كشور و ملت را تأمين مى‏كند. امام باقر درباره شرایط لازم برای رهبری می فرمایند«امامت و رهبرى فقط شايسته كسى است كه اين سه ويژگى را داشته باشد: تقوا و ورعى كه او را از معصيت خدا باز دارد، حلم و صبرى كه بر اثر آن، غضب و خشم خود را فرو برد، و رهبرى به شيوه پسنديده بر مردم، به گونه‏اى كه مانند پدرى مهربان براى آنان باشد»( كافى، ج 1، ص 407)

 

صفات لازم برای حاکمان (در نهج البلاغه):

توجه به مستضعفین:

«مبادا سرمستی حکومت تو را از رسیدگی به آنان(مستضعفین) باز دارد که هرگز انجام کارهای فراوان و مهم عذری برای ترک مسئولیتهای کوچکتر نخواهد بود. همواره در فکر مشکلات آنان باش...برای این گروه فردی را از افراد مورد اطمینان و خداترس و فروتن انتخاب کن تا پیرامونشان تحقیق کند و مسائل آنها را به تو گزارش کند»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

ساده زیستی  و دوری از رفاه زدگی:

«گمان نمی کردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند. .... هر پیرویی را امامی است که از او پیروی می کند....امام شما از دنیا به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است. بدانید که شما توانایی چنین کاری را ندارید اما با پرهیزکاری و تلاش فراوان و پاکدامنی و راستی مرا یاری دهید.... آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمومنین(ع) خوانند و در تلخی های روزگار با مردم شریک نباشم؟ و در سختی های زندگی الگوی آنان نگردم؟»(نامه 45 به عثمان بن حنیف فرماندار بصره)

 

پرهیز از خودمحوری و تکبّر:

«از کاری که تو را خشنود و عموم مسلمانان را ناخوشایند است، بپرهیز....از کاری که اگر از کننده آن پرسش کنند نپذیرد یا عذرخواهی کند، دوری کن»(نامه 69 به حارث همدانی از یاران مخلص و فقهای بزرگ)

«اگر با مقام و قدرتی که داری دچار تکبّر یا خود بزرگ بینی شدی، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر... با میل شخصی و بدون مشورت با دیگران کارگزارانت را به کارهای مختلف وادار نکن»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

پرهیز از خشم:

«خشم را فرونشان و به هنگام قدرت ببخش و به هنگام خشم فروتن باش و در حکومت مدارا کن تا آینده خوبی داشته باشی»(نامه 69 به حارث همدانی از یاران مخلص و فقهای بزرگ)

«بر خشمی که می توانی از آن رها گردی شتاب نداشته باش»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

میانه روی و عدم اسراف :

«از اسراف بپرهیز و میانه روی پیشه کن»(نامه 21 به زیاد بن ابیه جانشین فرماندار بصره در زمان امام)

«دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو در حق میانه ترین باشد»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

دوری از هواپرستی و فامیل بازی:

«به من خبر دادند که در هواپرستی چیزی فروگذار نکرده ای ... برای پیوستن با خویشانت از دین خدا بریده ای... کسی که همانند تو باشد نه لیاقت پاسداری از مرزهای کشور را دارد و نه میتواند کاری را به انجام برساند»(نامه 71 به منذر بن جارود فرماندار امام)

«هوای نفس را در اختیار گیر و از آنچه حلال نیست خویشتن داری کن»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

رفتار با مردم:

«با مردم فروتن، نرمخو و مهربان باش. گشاده رو و خندان باش... با مردم به تساوی رفتار کن تا بزرگان در ستمکاری تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مایوس نشوند...خدا را در راضی کردن مردم به خشم نیاور»(نامه 27 به محمد بن ابی بکر فرماندار مصر)

«با مردم به هنگام دیدار و در مجالس رسمی و در مقام داوری گشاده رو باش و از خشم بپرهیز»(نامه 76 به ابن عباس که در سال 36 حاکم بصره بود)

«به اندازه توان بر امور رعیّت تلاش کن»(نامه 59 به اسود به قطبه فرمانده لشگر حلوان)

/«بامدادان و شامگاهان در مجلس عمومی با مردم بنشین ....جز زبانت چیز دیگر پیام رسانت به مردم نباشد و جز چهره ات دربانی وجود نداشه باشد»(نامه 67 به قثم بن عباس فرماندار مکه)

«مهربانی با مردم را پوشش دل خود قرار ده و با همه دوست و مهربان باش....به مردم نگو به من فرمان دادند و من نیز فرمان میدهم پس باید اطاعت شود که این خود بزرگ بینی دل را فاسد می کند و دین را پژمرده...»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

«دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو ... در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد که همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین می برد. امّا خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند. ستون های استوار دین ... عموم مردم هستند. پس به آنان گرایش داشته باش و اشتیاق تو با آنان باشد...هیچ وسیله ای برای جلب اعتماد مردم به والی بهتر از نیکوکاری به مردم، تخفیف مالیات و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند، نیست»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

عیب پوشی:

«آنان را که عیبجوتر هستند از خود دور کن. زیرا مردم عیوبی دارند که رهبر امّت در پنهان داشتن آنها از همه سزاوارتر است...پس چندان که دوست داری زشتی ها را بپوشان»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

حمایت از دین:

«بر تو سزاوار است با خواسته های دل مخالفت کنی و از دین خدا دفاع نمایی هرچند ساعتی از عمر تو باقی نمانده باشد»(نامه 27 به محمد بن ابی بکر فرماندار مصر)

«خدا را با دل و دست و زبان یاری کن زیرا خداوند پیروزی کسی را تضمین می کند که او را یاری دهد»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

رعایت اوقات نماز:

«نماز را در وقت خود بجای آر. نه آنکه در بیکاری آن را به تعجیل اندازی و در هنگام درگیری و کار آن را به تاخیر اندازی»(نامه 27 به محمد بن ابی بکر فرماندار مصر)

 

دوستی با خوبان و پرهیز از دوستان نالایق:

«از همنشینی با فاسقان بپرهیز...دوستان خدا را دوست شمار»(نامه 69 به حارث همدانی از یاران مخلص و فقهای بزرگ)

«بدترین وزیران تو کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده و در گناهان آنان شراکت داشته است. مبادا چنین افرادی محرم راز تو باشند...باید جانشینان بهتر از آنان داشته باشی که قدرت فکری امثال آنها را داشته اما گناهان و کردار زشت آنها را نداشته باشند....از میان آنها آنان را که در حق گویی صریح ترند و در آنچه خدا برای دوستانش نمی پسندد تو را مددکار نباشند، انتخاب کن....تا می توانی با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

حفظ سنتهای پسندیده:

«آداب پسندیده ای را که بزرگان این امّت به آن عمل کردند...و رعیت با آن اصلاح شدند بر هم مزن»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

نشست و برخاست با عالمان:

«با عالمان فراوان گفتگو کن و با حکیمان فراوان بحث کن که مایه آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانونی است که در گذشته وجود داشت»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

بازرسی از عمل کارگزاران:

«رفتار کارگزارانت را بررسی کن و جاسوسان راستگو و وفاپیشه بر آنان بگمار که مراقبت و بازرسی پنهانی تو از کار آنان موجب امانت داری و مهربانی با رعیت خواهد شد»(نامه 53 به مالک اشتر فرماندار مصر)

 

شبهه: اگر علم به قانون برای حاکمان ضروری باشد، پس کارگزاران هم باید علم به قانون داشته باشند تا بتوانند بر اساس قانون اسلام عمل کنند. با این حساب، همه کارگزاران حکومت باید فقیه باشند که عقلا محال است.

جواب: درست است که کارگزاران هم باید علم به قانون داشته باشند. اما تنها علم به قوانینی برای آنها لازم است که در حیطه وظیفه آنهاست و علم به تمام قوانین ضرورتی ندارد. از آن گذشته کارگزاران نیازی ندارند که بتوانند از متون اسلامی قوانین مربوط به شرایط جدید را استخراج کنند و اجتهاد نمایند. بلکه کافیست قوانینی را که به این ترتیب استخراج شده است، اجرا نمایند. امّا رهبر جامعه به علت وظیفه مدیریت کلان جامعه اسلامی لازم است بر تمامی قوانین اسلامی لازم برای هدایت جامعه اسلامی اشراف داشته باشد و توانایی استخراج احکام متناسب با شرایط جدید را نیز داشته باشد. زیرا برای در اداره جامعه ممکن است شرایطی پیش آید که قوانین صریح در متون اسلامی برای آن نداشته باشیم.

 

منابع:

نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی

ولایت فقیه، امام خمینی(ره)

مردم سالاری دینی و نظریه ولایت فقیه، آیت الله مصباح یزدی

شئون و اختیارات ولی فقیه، امام خمینی(ره)

حکومت دینی از منظر شهید مطهری، محمد حسن قدردان قراملكى‏    

ولایت فقیه سایه ولایت عظمی، سخنان امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری

 

 

 

http://hokumatedini.persiangig.com/image/f_l_f2.jpg

 

 



[1]  سخنرانى رهبر معظم انقلاب در چهارمين كنفرانس انديشه‏ى اسلامى پيرامون حكومت اسلامى 10/ 11/ 1364

[2]   نهضت‏هاى اسلامى، شهید مطهری، ص 66

[3]   امام صادق( ع) فرمود: المُلُوكُ حُكّامٌ عَلَى الناسِ، وَ الْعُلَماءُ حُكّامٌ عَلَى المُلُوكِ( پادشاهان حاكم بر مردمند، عالمان حاكم بر پادشاهان‏اند.) بحار الأنوار، ج 1، ص 183« كتاب العلم»، باب 1، حديث 92

[4]  بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه‏ى نماز جمعه 30/ 2/ 1362